جدول جو
جدول جو

معنی نم بکشین - جستجوی لغت در جدول جو

نم بکشین
نفوذ رطوبت به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غِ ری شُ دَ)
رطوبت کشیدن. خیس شدن. اندکی تر شدن. رطوبت کمی از هوا یا از زمین مرطوب به خود گرفتن
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
مؤلف آنندراج آرد: نام ذات را گویند. بدان که نام پاک یزدان یکتا بر سه گونه است چه اطلاق بر ذات یا به اعتبار امر عدمی است و آن رااسم ذات گویند، مانند پاک که به عربی قدوس است یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل او موقوف به تعقل غیر نیست آن را اسم صفت گویند، مثل زنده که به عربی حی خوانند یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل آن موقوف بر تعقل غیر است و آن را اسم فعل خوانند، چون آفریننده و به عربی خالق گویند و نام ذاتی یعنی نام صفتی چون دانا و توانا و امثال آن. (آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 268 شود
لغت نامه دهخدا
رطوبت دیدن، یانم کشیدن سواد کسی. عدم قدرت وی در نیک خواندن نامه ها و کتابها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم کشیدن
تصویر نم کشیدن
((نَ کِ دَ))
رطوبت دیدن، کنایه از بی اثر شدن، فاقد قدرت شدن
فرهنگ فارسی معین
کنایه از: رگبار شدید و باران بی وقفه که به ساقه ی درخت انگور
فرهنگ گویش مازندرانی
علامت گذاری کردن از طریق کنده کاری بر چوب یا تنی، جریان.، عمل مجامعت توام با عنف، خشک کردن پوست تازه ی گوسفند از طریق
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد بی رویه ی ساقه های سبزیجات
فرهنگ گویش مازندرانی
سنبه زنی در تفنگ های سرپر، کسی را مورد عمل عنیف و شکنجه
فرهنگ گویش مازندرانی
به کار گرفتن بی قاعده ی افراد یا وسایل، کار کشیدن بیش از
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم کشیدن، پخت کامل پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
قد کشیدن، تفرج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلعیدن، روی هم آمدن پوسته ی زخم
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تمام شدن، به پایان رسیدن، تمام شدن آذوقه، پول و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، بالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاندن، کشان کشان
فرهنگ گویش مازندرانی